Web Analytics Made Easy - Statcounter

اردوان مجیدی

تحول در نظام تربیت به کار پیچیده و دشواری تبدیل شده است. اینگونه به نظر می رسد که تقریبا هر شخص توانمندی به عنوان مسئول از وزیر تا معاون وزیر و مدیران پائینی در نظام آموزش و پرورش منصوب شود، نمی تواند کار تحولی جدی ای در تحول نظام تربیت انجام دهد.

صندلی های مسئولیت در این نظام خیلی قدرت عمل ندارند.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

 چون بافت کنونی نظام تربیت اجازه نمی دهد.

 

بافت نظام کنونی تربیت (تعلیم و تربیت- تربیت شامل تعلیم هم می شود) جوری خودش راه اصلاح و تکامل خودش را بسته، که صندلی های مسئولیت در این نظام خیلی قدرت عمل ندارند. وزیر اگر تصمیم بگیرد کاری را انجام دهد، نمی تواند! چرا چون بافت کنونی نظام تربیت اجازه نمی دهد.

بافت کنونی نظام تربیت؛ بخشهای سه گانه اصلی

بافت نظام تربیت شامل سه بخش اصلی می شود. بخش اول، ساختار موضوع اصلی کار تربیت یعنی برنامه درسی است. بخشی دوم، ساختار و ترکیب و رویه های سازمانی و اجرائی است. و بخش سوم هم طیف غالب مدیران و کارشناسان میانی است.

هر چند که الان تقریبا همه از معیوب بودن مدل برنامه درسی موجود اطلاع دارند، اما کسی امکان تکان دادن آن را ندارد. بخاطر اینکه الان این سه بخش با هم چفت و جورند. یعنی ساختار و رویه های سازمانی، جوری به خوبی ایجاد شده که همان مدل برنامه درسی کلیشه -کنکوری را اجرا کند، کادر میانی هم به خوبی روی همان ساختار سوار شده و دارد همان برنامه درسی را اجرا می کند.

برنامه درسی کلیشه-کنکوری، کتاب محور، کلاس محور، حفظ محور و مدرک محور، و بدون توجه به ماموریت اصلی نظام تربیت

 

وقتی می گویم برنامه درسی کلیشه-کنکوری، منظورم همین برنامه درسی است که از اول ابتدائی به صورت کتاب محور، کلاس محور، حفظ محور و مدرک محور، شاگردان را در یک فرایند کلیشه ای وارد می کند، و بدون توجه به ماموریت اصلی نظام تربیت (که قبلا در مورد آن بارها صحبت کرده ام)، این کلیشه را دنبال می کند. محوریت این کلیشه هم به کنکور ختم می شود. یعنی هر چند که در مقطع ابتدائی، صحبت از کنکور نیست، اما الگوی کتاب درسی و رویکرد حفظ محور و ... موجود، همه برای آماده کردن شاگردان برای همان کنکور است. شاید به صورت برعکس، اینطور هم بشود گفت که کنکور، بر اساس همان رویکرد کلیشه‌ای معنا پیدا می کند، و اگر آن رویکرد تغییر کند، اصلا کنکور معنا پیدا نمی‌کند.

دو ماموریت اصلی نظم تربیت، یعنی آماده ساختن شاگردان برای ایفای نقش واقعی در جامعه، و نیز ساختن جامعه پیشرفته آینده

 

به هر حال در این متن فرض می کنم که دوستان، الگوی برنامه درسی کلیشه -کنکوری موجود را می شناسند، و می‌دانند که دو ماموریت اصلی نظم تربیت، یعنی آماده ساختن شاگردان برای ایفای نقش واقعی در جامعه، و نیز ساختن جامعه پیشرفته آینده، توسط این الگو انجام نمی شود.

با این ساختار سه بخشی که گفتم، الان هر کسی وزیر باشد، اگر کاری به کار این سه بخش تو در تو نداشته باشد، با خیال راحت وزارتش را می کند. مثل آقای نجفی که سالها وزیر بود؛ برای اینکه تمام تمرکزش را گذاشت که منابع این سه بخش را تامین کند و بگذارد این سه بخش موجود با هم کار خودشان را بکنند، و سلانه سلانه حرکت کنند.

هر کسی وزیر باشد، اگر کاری به کار این سه بخش تو در تو نداشته باشد، با خیال راحت وزارتش را می کند.

 

ماشین خودش دارد راهش را می رود. در مثل مناقشه نیست و جسارت به کسی نباشد، در مناطق کوهستانی برخی کشاورزان الاغی دارند که سالها یک مسیر را از مزرعه تا ده رفته. سوار الاغش می شود و روی الاغ می خوابد، الاغ خودش به مقصد می رسد. الان مثال بافت این نظام این گونه است. خودش راه خودش را می رود؛ و اگر شما قصد تغییر مسیر و مقصد آن را ندارید، نمی خواهد خیلی نگران آن باشید. حتی اگر یک سوار که راه را بلد نیست سوار آن بشود، مسیر خودش را می رود و بر می گردد. فقط شما خوراکش را خوب تامین کنید. اما اگر بخواهید مسیر دیگری بروید، بیچاره‌تان می کند، حرکت نمی کند، فرمان نمی برد، و اگر اصرار کنید، زمینتان می زند، و چند لگد جانانه هم نثارتان می‌کند.

 نظام تربیت هم همین گونه است. اگر کاری به کار این سه بخش نداشته و بگذارید کارشان را طبق روال قبلی بکند، سالها بدون دغدغه صندلی مسئولیتش را تصدی کنید، و فقط تمام تلاش خود را بگذارید که منابع آن را به خوبی تامین کنید. همه کارکنان هم از شما تعریف می کنند. حتی اگر اطلاعات اولیه هم از مسائل تربیت و برنامه درسی نداشته باشید، با آن مشکلی نخواهید داشت. و دیدیم که همینطور بود و مشکلی هم ایجاد نشد.  

اما وای به حالتان اگر بخواهید در ترکیب این سه بخش تغییری ایجاد کنید. هر قسمتش را دست بزنید، دو بخش دیگر روی سرتان آوار می شوند. تقریبا به جرات و اطلاع می گویم، که عمر کوتاه اغلب وزرای قبلی، تا حد زیادی ناشی از همین تصمیم و اقدام بود. یکی مثل دکتر علی احمدی، خواست در بخش ترکیب ساختار وزارت و توزیع منابع برای تحول دستکاری کند، یکی مثل دکتر بطحائی خواست در الگوی برنامه درسی تغییر بدهد، و قس علی هذه.

این را هم بگویم که سوء برداشت نشود. من کارشناسان و مدیران میانی (بخش سوم) را افرادی با سوء نیت و حتی ناآگاه نمی دانم. با تک تک این عزیزان وقتی صحبت می کنید، افرادی با دغدغه و دلسوزند، که البته یاد گرفته‌اند در بافت دو بخش دیگر یعنی برنامه درسی کنونی، و ساختار نظام اجرائی، کارشان را درست انجام دهند. به همین دلیل است که اگر شما سالها این وزارت را به حال خودش رها کنید، کار خودش را می کند؛ به شوخی می گویم که اگر سالها هم وزیر هم نداشته باشد، مشکلی پیش نمی آید.

اتفاقا این عزیزان مدیران میانی، افراد با هوشی هم هستند. وقتی با آنها صحبت می کنیم، و مثلا یک الگوی برنامه درسی متحول شده را که نیازهای کشور را در شرایط تمدنی کنونی برآورده می کند، برای آنها توضیح می دهید، تقریبا به حد خوبی متوجه می شوند که این الگوی برنامه درسی چکار می کند و چه شرایطی دارد، می دانند واقعا برای تربیت نسل آینده مفید خواهد بود؛ در حاشیه و بصورت خصوصی هم بعضا این الگو را تحسین می کنند. اما کاملا هم متوجه می شوند که اجرای این الگوی برنامه درسی، با کجای ساختار نظام اجرائی تربیت، و نیز بافت نیروی انسانی مدیریت میانی و معلمان، چگونه در تناقض است، و کجا دچار مشکل می شود. بارها در گفتگو با این عزیزان، در ضمن اشاراتی که می‌کنند، متوجه شدم که آنها دقیقا مسائل چالش زا در تعامل این بخش با دو بخش دیگر را به درستی متوجه شده‌اند. بعد آنها به گونه ای به شما چپ چپ نگاه می کنند، و با چشمان خود به شما اعلام می کنند که ”آیا آمده ای که نظام سه بخشی سنتی و جا افتاده ما را به هم بریزی؟!“

بخش چهارم هم سو؛ اصالت منافع

این نظام بخش چهارمی هم دارد، و آن موسسات آموزشی کنکوری، تولید محتوای کنکوری، مدارس غیر دولتی کنکوری و نظایر آن است، که از اتصال سه بخش قبلی به خوبی ارتزاق می کند. و البته این بخش چهارم از نظر من خیلی مانع تحول سه بخش قبل نیست. برخی می گویند که مافیای تربیت است، و صحیح هم می گویند. اما بافت معیوب نظام کنونی آنها را به مافیا تبدیل کرده، وگرنه خودشان فی البداهه با قصد سوء وارد میدان نشده اند.

در تعامل با برخی از این بخش چهارم هم آنها را افراد سوء و مغرضی نیافتم. به نظرم آنها فقط افراد باهوشی هستند، که دنبال منافع شخصی خودشان هستند، و می بینند که مدل سه بخشی که از آن صحبت کردم، الان می تواند به خوبی این فضا را ایجاد کند که آنها بهره برداری مالی خودشان را بکنند. شاید تا حدی هم در آن، یا جلوگیری از تغییر آن، اعمال نفوذ کنند، و تلاش کنند که وضع موجود را حفظ و بلکه به سمت قوی تر شدن بافت موجود، حرکت کنند.

اما به نظرم اگر نظام تربیت به شکل مناسب در آن سه بخش مذکور تغییر کند، و اینها ببینند که می تواند کسب و کارشان را در الگویی ادامه دهند که به نفع مردم و نیازهای مردم است، قطعا با انگیزه های بهتری، همان کار را خواهند کرد، و از توان مالی و فکری شان برای بهبود نظام آموزشی هم استفاده خواهند کرد.

اگر نظام تربیت، مسیر درستی را تعریف کرده باشد، بخش چهارم هم می تواند به سرعت خودش را با این مسیر درست تطبیق داده و در آن هم عمل کند.

 

یعنی اگر نظام تربیت، مسیر درستی را تعریف کرده باشد، بخش چهارم هم می تواند به سرعت خودش را با این مسیر درست تطبیق داده و در آن هم عمل کند؛ و به آن هم کمک کند. پس این بخش چهارم، تابع الگوی آن سه بخش اول است، و در معادلاتمان نیاز نیست خیلی نگران آنها باشیم.

بخش چهارم، تابع الگوی آن سه بخش اول است.

 

ما اگر ترکیب آن سه بخش اول را به صورت مناسب و موثری اصلاح کنیم، این بخش چهارم به صورت خودکار، تبعیت می کند و منافعش را در الگوی منطقی و مفید برای کشور جاری خواهد کرد.

بخش پنجم؛ بخش چالشگر

اما یک بخش پنجمی هم در نظام تربیت وجود دارد. و آن دغدغه مندانی هستند که آن ماموریت نظام تربیت برایشان اهمیت دارد، و برایش تلاش می کنند. فعالان تحولی نظام تربیت، و مدارس پیشرو در حوزه تربیت در ایفای آن ماموریت اصلی، از این دست هستند. در حال حاضر اغلب این مدارس پیشرو، غیر دولتی هستند. به همان دلیل بخشهای سه گانه اصلی که گفتم، مدارس دولتی عملا نمی توانند کاری خارج از قاعده الگوی برنامه درسی موجود (که هیچ تعهدی را در خود برای پاسخگوئی به ماموریت اصلی نظام تربیت نمی شناسد)، عمل کنند؛ برای اینکه تمام ریش و قیچی و اختیاراتشان در بخش دوم و سوم است.

اینکه ما از تحول نظام تربیت در بخش غیر دولتی حرف می زنیم، به این دلیل است؛ وگرنه غیر دولتی بودن برای تحول از نظر من اصالت ندارد. اما در شرایط واقعی کنونی، اگر کسی بخواهد تحولی را در یک نقطه و یک مدرسه برای پاسخ دادن به ماموریت واقعی نظام تربیت ایفا کند، مجبور است الگوی غیر دولتی را انتخاب کند.

 مدارس بخش چهارم کاملا سود محورند.

 

بخصوص تاکید می کنم که مدارس غیر دولتی در این بخش پنجم، با مدارس غیر دولتی بخش چهارم، کاملا متفاوتند. مدارس بخش چهارم کاملا سود محورند، و انتخاب الگوی برنامه درسی آنها، مبتنی بر اصالت سود و منافع است. آنها الگوی برنامه درسی‌ای را در مدرسه خود انتخاب می کنند، که بتواند منافع مالی بیشتری را تامین کند؛ و این الگوی برنامه درسی، در حال حاضر بر همان الگوی برنامه درسی کلیشه – کنکوری قرار گرفته است. اما مدارس غیر دولتی بخش پنجم، اصالت را به ایفای ماموریت تربیت می دهند.

اما مدارس غیر دولتی بخش پنجم، اصالت را به ایفای ماموریت تربیت می دهند.

 

البته هر یک ممکن است به شکلی الگوی برنامه درسی ای را ترسیم کند، که این ماموریت را محقق کند. و هر کدام از این مدارس ممکن است روایت خود را از این موضوع داشته باشد، و تا حدی با هم متفاوت باشند. ولی مسئله همه آنها و وجه مشترکشان این است که مدرسه باید بتواند تربیت واقعی را رقم بزند، و شاگردان را برای ایفای نقش واقعی در جامعه و ساختن جامعه آینده تربیت کند.

علاوه بر مدارس غیر دولتی در بخش پنجم، طیف وسیعی از فعالان تربیت، به صورت حقیقی و حقوقی هم وجود دارند که در این میدان، با همین اصالت ایفای ماموریت نظام تربیت، تلاش می کنند.

به هر حال تفاوت دو بخش چهارم و پنجم، در مقایسه بین اصالت منافع شخصی، با اصالت ماموریت واقعی نظام تربیت است. بخش پنجمی ها، برخلاف بخش چهارمی ها، درگیر مشکلات متعدد مالی هستند. به همان دلیل ماهیت وجودی شان و ناسازگاری با بافت کنونی نظام تربیت. و به همین لحاظ، بخش پنجمی ها به شدت استعداد سُرخوردن به سمت بخش چهارم را دارند. بسیاری از مدارسی که در مرحله اول در بخش پنجم فعالیت کردند، پس از درگیر شدن در ناملایمات این بخش، و کشش بخش چهارم، برای راحت شدن از شر این گرفتاری ها و نیز کسب منافع، به سمت بخش چهارم سُر خوردند و استحاله پیدا کردند.

بر خلاف بخش چهارم که خودش را با سه بخش اصلی بافت کنونی نظام تربیت، تطبیق داده و از منافع آن استفاده کرده است، بخش پنجم، وصله ناجوری برای این بافت کنونی محسوب می شود. به همین دلیل به اشکال مختلف با آن برخورد هنجاری، قانونی، مالی و حتی فیزیکی (حذفی) می شود.

بخش پنجم، وصله ناجوری برای این بافت کنونی محسوب می شود. به همین دلیل به اشکال مختلف با آن برخورد هنجاری، قانونی، مالی و حتی فیزیکی (حذفی) می شود.

 

حالا با این مقدمه نسبتا مفصل در مورد بافت نظام کنونی، به مسئله مسئولین و صندلی ها برگردیم.

صندلی های داغ یا منجمد کننده؟!

در ابتدای بحث تلویحا گفتم که از این صندلی ها و مسئولیتها آبی گرم نمی شود. اگر بهترین و توانمندترین مسئولین را در بالای وزارت (اعم از وزیر و معاونان و روسای سازمانهای اصلی) بگذارید، نمی توانند کاری انجام دهند. چرا که آنها با صلابت بافت بخشهای سه گانه مذکور مواجهند. همانگونه که این بخشهای سه گانه، با بخش پنجم برخورد می کند و بلکه شدیدتر، با مدیرانی که متوجه صلابت بافت این سه بخش نشوند هم برخورد خواهد کرد. کما اینکه مکرر دیدیم.

به همین دلیل به نظرم تلاش دوستان دغدغه مندی را که یا تمرکزشان را برای نصب مسئولین دغدغه مند و با کفایت گذاشته‌اند (نظیر تلاشی که دوستان در بیت الغزل و در انتخاب وزیر و نظایر آن داشتند)، یا تمرکزشان را برای ترغیب مسئولین به اجرای تحول گذاشته‌اند (مثلا با جلساتی که دوستان با وزیر و مسئولین برای مشاوره دادن یا پاسخگو کردن آنها برگزار می کنند، نظیر همین دو جلسه اخیر فعالان با وزیر محترم)، به جائی نخواهد رسید. نه آنکه این کارها کار بدی است. نه بالاخره تا حدی هم تاثیر گذار است، و ممکن است چند تغییر کوچک، بواسطه این اقدامات انجام شود. باید انجام شود! اما اتفاق اصلی در این اتصال به مسئولین واقع نمی شود.

عزیزان دغدغه مندی که بر صندلی‌های قرارگرفته در ترکیب بافت سه گانه مذکور نشانده می شوند، یا داغ می شوند یا منجمد!

 

عزیزان دغدغه مندی که بر صندلی‌های قرارگرفته در ترکیب بافت سه گانه مذکور نشانده می شوند، یا داغ می شوند یا منجمد! اگر بخواهند کار جدی ای در تغییر بافت نظام تربیت انجام دهند، داغ می شوند؛ می سوزند و آبرویشان هم برده می شود. و اگر انجام ندهند، بتدریج منجمد می شوند و تغییر ماهیت داده و به عضوی از همان اعضاء همراه در همان بافت سه بخشی مذکور تبدیل می شوند. این از خاصیتهای این صندلهای عجیب نظام تربیت و البته بسیاری از نظامهای دیگر است. به همین دلیل به دوستانی که قصد نشستن بر این صندلی ها را داشتند، توصیه می کردم که برای نشستن روی این صندلی ها عجله نکنید، و به آن هم خیلی دل نبندید؛ که به کسی وفا نکرده و نمی کند. به دوستانی هم که به مسئولین تکیه زده روی این صندلی ها خیلی تکیه می کردند و به عمل آنها دل می بستند هم، توصیه مشابهی داشتم. شاید توصیه جناب حافظ اینجا به ایشان این باشد که:

صحبت حُکّام ظلمتِ شبِ یلداست                  نور ز خورشید جوی بو که برآید

بر درِ اربابِ بی‌مروّتِ دنیا                              چند نشینی که خواجه کی به درآید

 اما چه کار باید کرد؟ اینطور که اصلا نمی شود انتظار تحولی را داشت؟ در ادامه به این سوال پاسخ می دهم. خلاصه اش در این مصرع خواجه شیراز نهفته است:

    ...آنچه خود داشت ز بیگانه تمنا می کرد.

تکامل خود سازمانده و از درون

ترکیب بخشهای درهم تنیده ساختارهای سنتی در نظامها، منحصر به نظام تربیت نیست. البته دو لایه بودن ساختار این نظام، یک لایه در حوزه ماهیت تربیت و برنامه درسی، و یک لایه در حوزه ساختار اجرائی و نظام عملیاتی، کار این نظام را نسبت به سایر نظامها پیچیده تر کرده است. اما به هر حال این بافتی است که در بسیاری از نظامهای ما، کما بیش وجود دارد. اما در نظام تربیت، به دلایل متعدد که ورود به آنها خارج از حوصله این متن است، استحکام و مقاومت بافت سنتی در مقابل تغییر، غلیظتر، شدیدتر و عمیق تر است، و تغییر آن نیز دشوارتر و پیچیده تر است.

از منظر معماری نظامهای نهادی، تحول این نوع از بافت نظامها، با ساختار رویه ای و دستورالعملی و سند تحول و ابلاغ آن، محقق نمی شود، مگر در سطوح جزئی. حتی به نظر می رسد که سند تحول هم مجبور بود، سازگاری با این ساختار سه بخشی را بپذیرد، و با هضم و همراهی آن تعریف شود.

تحول این نوع از بافت نظامها، با ساختار رویه ای و دستورالعملی و سند تحول و ابلاغ آن، محقق نمی شود.

 

در صورتی که تحول عمیقتری را نیاز داشته باشید، راه این تحول نهادی بجز از مسیر خودسازماندهی و تحول درونی اتفاق نمی افتد؛ منتهی این تحول درونی خودسازمانده باید به صورت شکل گیری یک زیست‌بوم در درون زیست‌بوم دیگر اتفاق بیفتد.

راه این تحول نهادی بجز از مسیر خودسازماندهی و تحول درونی اتفاق نمی افتد.

 

یعنی وقتی یک عنصر با رویکرد جدید و البته تا حدی ناهمگون و ناساز با بافت سنتی در ساختار وارد می شود، اگر این عنصر بخواهد منابعش را از بافت سنتی دریافت و تامین کند، بدیهی است که بافت سنتی به سرعت منابع آن را قطع و آن را می خشکاند. اما اگر جریان منابع آن در همان بافت درونی به نحو مناسب خودش تامین شود، به تدریج این عنصر با سازوکارهای پشتیبانش، یک زیست بوم کوچک را در درون زیست بوم
بزرگتر تشکیل می دهد، که بتدریج رشد می کند.

مثلا وقتی زیست بوم عکاسی سنتی را در 20 سال قبل تصور کنید، دوربینهای عکاسی و فیلم و مراکز ظهور و چاپ عکس و ... یک زیست بوم را تشکیل داده بود. اسمش را بگذاریم زیست بوم عکاسی فتوشیمیائی! بعد از ورود برخی از عناصر عکاسی دیجیتال، نظیر دوربینهای عکاسی جدید، تا مدتها منابع این دوربینها در دسترس نبود. پرینتر مناسب آن را پیدا نمی کردید یا گران بود؛ لنز دوربین آن به سادگی قابل خرید نبود و ... اما به تدریج آن منابع در همان زیست بوم قبلی شکل گرفت، و با رشد زیست بوم عکاسی دیجیتال، زیست بوم عکاسی فتو شیمیائی جای خودش را به این زیست بوم جدید داد. جوری که الان نه فیلم عکاسی فتوشیمیائی را پیدا می کنید، و نه مرکز ظهور و چاپ آن به وفور گذشته وجود دارد. این یک تحول از درون است.

یا زیست بوم خودروهای با سوخت فسیلی، در حال حاضر وجود دارد. زیست بوم خودروی الکتریکی در ایران هنوز به صورت کامل شکل نگرفته، و اگر شما این خودروها را تهیه کنید، در شارژ، تعمیرات یا تهیه لوازم و ... آن دچار مشکل می شوید.

هرگز نمی توانید تصور کنید که همان پمپ بنزینهای قبلی، به مرکز شارژ خودرو تبدیل شوند.

 

هرگز نمی توانید تصور کنید که همان پمپ بنزینهای قبلی، به مرکز شارژ خودرو تبدیل شوند. نیاز به شکل گیری نوع جدیدی از مراکز وجود دارد. همانگونه که در گازسوز شدن خودروها هم، پمپ گازها در همان پمپ بنزینها شکل نگرفت. به هر حال مسئله این است که شکل گیری عناصر نظام جدید، باید در شکل گیری زیست بوم خودش اتفاق بیفتد.

شکل گیری عناصر نظام جدید، باید در شکل گیری زیست بوم خودش اتفاق بیفتد.

 

همانطور که انتظار ارائه شدن پمپ گاز یا مرکز شارژ برق خودرو در همین پمپ بنزینهای موجود خطا است، نمی توان انتظار داشت که زیست بوم بافت جدید نظام تربیت را بتوان با دستکاری مختصر یا مفصل همان عناصر زیست بوم نظام سنتی، و در همان ساختار اجرائی و در همان ساختار نیروی انسانی، ایجاد کرد.

گمان می کنم که تلاش تبیین شده در سند تحول بنیادین، مشابه تلاش برای تبدیل پمپ بنزین به پمپ گاز، با همان ادوات و بسترهای پمپ بنزین، و البته دادن شعارهای خودروهای گازسوز باشد.

 

حتی گمان می کنم که تلاش تبیین شده در سند تحول بنیادین، مشابه تلاش برای تبدیل پمپ بنزین به پمپ گاز، با همان ادوات و بسترهای پمپ بنزین، و البته دادن شعارهای خودروهای گازسوز باشد.

اما مسئله مهم این است که اولا زیست بوم جدید، در درون و در کنار و در تعامل با زیست بوم قبلی شکل بگیرد. ثانیا این تعامل نه در شکل یک جنگ، بلکه در یک همزیستی مسالمت آمیز اتفاق بیفتد. شکل گیری زیست بوم خودروهای گازسوز، منجر به از بین رفتن زیست بوم خودروهای بنزینی نشد. و همینطور هم شکل گیری زیست بوم خودروهای برقی، منجر به ازبین رفتن دو زیست بوم دیگر نمی شود. البته ممکن است با افزایش خودروها در یکی از این زیست بومها، تعدادی از پمپ بنزینها یا مراکز خدمات یک زیست بوم، به تدریج به نوع زیست بوم دیگر تبدیل شود. اما این تبدیل دفعی نیست و بر اساس نیاز است. احتمالا تا دهها سال دیگر، هر سه زیست بوم بنزینی – گازوئیلی، گازسوز، و برقی، در کنار هم به صورت مسالمت آمیز فعالیت خواهند کرد.

دقت کنید که در این همزیستی، یک زیست بوم علیه زیست بوم دیگر نمی شورد. مسئولین نظامهای حمل و نقل، نفت، نیرو و صنعت هم، زیست بوم بنزینی – گازوئیلی را تنها راه ممکن نمی دانند و بر شکل گیری زیست بوم برقی، تهاجم نمی کنند، و با برخوردهای هنجاری، قانونی، سازمانی و مالی، جلوی رشد آن را نمی گیرند. (اتفاقی که متاسفانه در حوزه نظام تربیت می افتد!)  

بخش پنجم بخشی است که می تواند تحول را محقق کند.

 

حالا به  مسئله بخشهای اصلی بافت نظام تربیت برگردیم. اگر در بافت صلب با ترکیب 3+2 بخش مذکور دقت فرمائید، راه حل را از داخل همان بخش ها در می یابید. بخش پنجم بخشی است که می تواند تحول را محقق کند. انتظار تحول از چهار بخش دیگر نمی توان داشت. اما آیا این بخش با چالشی که با چهار بخش دیگر دارد، موفق به تحول می شود؟ اینکه به نظر عملی نمی رسد!

بله اگر با وضع فعلی، این بخش بخواهد در چالش با بخشهای چهارگانه دیگر عمل کند، احتمال موفقیت آن بسیار ضعیف خواهد بود. اما اگر معادلات بخشهای 3 گانه اصلی، وجود این بخش را به رسمیت شناخته، و به آن به صورت رسمی اجازه حیات بدهد چه؟

اگر با ظرافت، شکل گیری زیست بوم جدید در کنار زیست بوم قبلی محقق شود، مسئله فرق خواهد کرد. به عبارت دیگر اگر در درون همان نظام تربیت و بخشهای سه گانه اصلی آن، نظام تربیت، وجود بخش پنجم را هضم کرده، با آن به صورت منطقی و معقول برخورد کند، برنامه درسی شکل گرفته در آن را به رسمیت بشناسد، سازوکارهای اجرائی و نظارتی مناسب آن را در همان بخش پنجم شکل دهد، بتدریج به مدارس دولتی خود نیز اجازه دهد که در میدان برنامه درسی خلاقانه آن وارد شده و عمل کنند، و کادر مدیریت میانی متناسب با آن را نیز شکل دهد، در درون و در کنار زیست بوم تربیت کلیشه - کنکوری موجود، زیست بوم تربیت خلاقانه جدید بتدریج شکل خواهد گرفت.

تا دهها سال، این دو زیست بوم در کنار هم به صورت مسالمت آمیز فعالیت خواهند کرد. بخشی از مدارس در زیست بوم سنتی، و بخشی در زیست بوم جدید حیات خواهند داشت.

تا دهها سال، این دو زیست بوم در کنار هم به صورت مسالمت آمیز فعالیت خواهند کرد.

 

نظام اجرائی و عملیاتی و رویه ها برای هر دو بخش به صورت جداگانه تعریف، اِعمال و نظارت می شود. کادر متناسب برای مدیریت میانی هر دو زیست بوم هم تربیت و فعالیت می کنند. همان سه بخش اصلی، در دو زیست بوم وجود خواهند داشت. جامعه و هر یک از خانواده ها هم متناسب با شرایط و دیدگاههایشان، می توانند نظام تربیتی خود را از یکی از این دو انتخاب کنند. 

انتظار اینکه بتوان همان زیست بوم کنونی را به زیست بومی طبق آرمانهای بیان شده در سند تحول، تبدیل نمود، انتظاری بیجا است.

 

انتظار اینکه با اجرای چیزی مثل سند تحول، و حتی تعریف سازوکارهای اجرائی و نقشه راه، بتوان همان زیست بوم کنونی را به زیست بومی طبق آرمانهای بیان شده در سند تحول، تبدیل نمود، اصولا انتظاری بیجا، و احتمال وقوع آن نزدیک به صفر است. هرگز نمی توانید دیوان سالاری حاکم بر زیست بوم تربیت کلیشه - کنکوری سنتی را، با دستورالعملها و قوانین و مقررات و تغییر وزیر و معاونان و کادر و ... تغییر دهید. در کنار آن دیوان سالاری، و در درون آن، باید دیوان سالاری جدیدی با اقتضائات جدید، و معادلات جدید شکل بگیرد. اینگونه است که می توانید آرمانهائی که در سند تحول بیان شده است، از درون محقق کنید.

شکل گرفتن این زیست بوم جدید در درون زیست بوم سنتی قبلی، نه با شکل دستورالعملی و بخشنامه‌ای، بلکه تنها به صورتی خودسازمانده و نهادی، و با استفاده از انرژی فعال جامعه، قابل تحقق است.

 

و شکل گرفتن این زیست بوم جدید در درون زیست بوم سنتی قبلی، نه با شکل دستورالعملی و بخشنامه‌ای، بلکه تنها به صورتی خودسازمانده و نهادی، و با استفاده از انرژی فعال جامعه، قابل تحقق است. و البته در صورتی که حاکمیت و حکمرانی، شیوه درستی را برای این استفاده از انرژی و عقلانیت فعال جامعه بکار ببندد، با توجه وجود این عقل جمعی فعال و انرژی انبوه اجتماعی، شکل گیری این زیست بوم و نقشه راه آن، پیچیده، دشوار، و پر هزینه نخواهد بود.   

اگر در همان ترکیب نظام رسمی، اجازه داده شود که به صورت مسالمت آمیز و بدون چالش و مبارزه بین دو طیف، هم آن بخشهای سه گانه و نظام سنتی آن کار خودشان را بکنند، و هم بخش پنجم فعالیت خود را به صورت رسمی انجام دهد، و عناصر زیست بوم آن را برایش فراهم کنند، بتدریج بخش پنجم، در فضای اجتماعی خروجی های خود را نشان می دهد، و جامعه می تواند بین نظام مدرسه ای با پشتیبانی آن بخشهای 3 گانه و بخش پنجم، قدرت انتخاب داشته باشد. بخش چهارم هم با تقویت این زیست بوم، خود به خود انگیزه و تمایل پیدا خواهد کرد که به سمت بخش پنجم گرایش پیدا کرده و منابع و توان خود را به تدریج به کمک آن بیاورد. میزان گرایش جامعه به این طیف از یادگیری (که خود شامل رویکردهای مختلفی در مدارس مختلف و متنوع می شود)، میزان رشد آن را در گذر زمان روشن خواهد کرد. این جوهره چیزی است که ما از آن به عنوان ”مردمی‌سازی“ نام می بریم.

مردمی‌سازی و معنی آن

اول ببینیم مردمی‌سازی چه نیست!

مردمی‌سازی، خصوصی سازی نیست. مردمی‌سازی، واگذاری مدارس به مردم هم نیست. مردمی‌سازی، با پول گرفتن از مردم و خیرین برای تامین منابع آموزش و پرورش، و احداث ساختمان و مدرسه، محقق نمی شود.

مردمی‌سازی با تامین هزینه‌های تربیت توسط خانواده ها، به شکل شهریه یا هر شکل دیگر اتفاق نمی افتد.

مردمی‌سازی، برداشتن بخشی از بار مالی هزینه های دولت در تربیت، توسط خانواده ها نیست.

 

مردمی‌سازی، برداشتن بخشی از بار مالی هزینه های دولت در تربیت، توسط خانواده ها در پرداخت شهریه مدارس غیر دولتی، و کم کردن تعداد شاگردان تحت پوشش آموزش رایگان نیست. این کلاه گذاشتن سر مردم است. مردمی‌سازی، دادن اختیار حکومت به مردم، که هر چه برخی از افراد دلشان می خواهند در راه اندازی مدرسه و تربیت انجام دهند، نیست. مردمی‌سازی، سیطره حکومت بر مردم و فعالان حوزه تربیت هم نیست. مردمی‌سازی، واگذاری دولت به بخش خصوصی، و خارج شدن دولت از امور تربیت نیست. مردمی‌سازی، حتی به معنای آن نیست که دولت فقط در حوزه سیاستگذاری و نظارت وارد شود، و اجرا را به مردم بسپارد. مردمی‌سازی، حتی فقط استفاده از الگوهای موفق تربیتی مردمی و توسعه آن در حوزه های دیگر هم نیست. این فقط یک نگاه تحقیق و توسعه ای به حوزه مردمی است. مردمی‌سازی، راه انداختن یک زیست بوم مستقل از نظام تربیت رسمی، و جدای از آن، هم نیست.    

پس مردمی‌سازی نظام تربیت چیست؟

مردمی‌سازی، به رسمیت شناختن فعالیتهای مردمی، است. مردمی‌سازی، به رسمیت شناختن نیازهای مردم است.

مردمی‌سازی، به رسمیت شناختن انتخاب مردم است. مردمی‌سازی، استفاده از عقل جمعی، و خلاقیتهای مردم برای تحول نظام تربیت است.

مردمی‌سازی، استفاده از عقل جمعی، و خلاقیتهای مردم برای تحول نظام تربیت است.

 

مردمی‌سازی، به رسمیت شناختن و حمایت کردن حاکمیت از اجرای آن تربیت خلاقانه ارائه شده توسط مردم است. مردمی‌سازی، رویه‌مند کردن و منطقی کردن شکل فعالیت مردم است.

مردمی‌سازی، مشارکت دادن مردم در تمام مراحل سیاستگذاری، نظارت و اجرا است.

 

مردمی‌سازی، مشارکت دادن مردم در تمام مراحل سیاستگذاری، نظارت و اجرا است؛ بدون اینکه جایگاه حاکمیتی، دچار اختلال شود. مردمی‌سازی، گوش دادن به حرفها و طرحها و ایده ها و دیدگاههای مردم، و میدان دادن برای تحقق آنها، در محدوده مرزهای ارزشهای ملی و حاکمیتی است.

مردمی‌سازی، فضا سازی و زمینه سازی برای هم افزا شدن فعالیتهای پراکنده مردم و فعالان حوزه تربیت است. مردمی‌سازی، فضا سازی یک حرکت جهادی و انسجام دادن آن حرکت جهادی در یک بستر رسمیت یافته است.

مردمی‌سازی، فضا سازی یک حرکت جهادی و انسجام دادن آن حرکت جهادی در یک بستر رسمیت یافته است.

 

مردمی‌سازی، یعنی حاکمیت، همان بخش پنجم را به صورت قاعده مند، به رسمیت شناخته، به آنها میدان عمل داده، از آنها حمایت کرده، و شکل گیری زیست بوم آن را به صورت مستقل ولی در تعامل با زیست بوم تربیت رسمی کنونی (همان کلیشه -کنکوری)، تمهید کند. مردمی‌سازی، فهمیدن این است که ابرانگاره (پارادایم) متفاوتی در حال شکل گیری است، و این ابرانگاره، زیست بوم متفاوتی را شکل می دهد، و تنوع این ابرانگاره و زیست بوم آن، با اجرای یک نظام سلسله مراتبی متمرکز، امکان پذیر نیست، و تنها با درگیر کردن مردم، و خلاقیتهای آنها و تنوع دیدگاههای آنها، می توان به تنوع مورد نیاز در این ابرانگاره و زیست بوم آن پاسخ داد.

وقتی نظام تربیت، با تلاش مردمی به صورت چکشی و حذفی برخورد کرده، فعالان را مجبور به خزیدن و پنهان شدن از چشم حاکمیت می کند، اما نمی تواند آن را متوقف کند.

 

وقتی نظام تربیت، با تلاش مردمی به صورت چکشی و حذفی برخورد کرده، و آن را به رسمیت نمی شناسد، نمی تواند آن را به شکلی منطقی و معقول، فهم کند و نواقص آن را تشخیص دهد، و به ارتقاء آن کمک کند، وقتی نظام تربیت به فعالیتهای مردمی میدان عمل نمی دهد، فعالان و فعالیتهای آنان را مجبور به خزیدن و پنهان شدن از چشم حاکمیت می کند، اما نمی تواند آن را متوقف کند.

دو نمونه بزرگ موفق و ملموس مردمی‌سازی، بسیج و جهاد سازندگی است. بسیج و جهاد سازندگی، دو سازمان نیستند و نبودند. این اشتباه فهم از این دو است. شایداگر کسی به بسیج سازمان یافته امروز نگاه کند، تصور یک نهاد نظامی با قابلیت عضویت مردم را از آن داشته باشد. بله ظاهر ماجرا اینگونه است. اما برای اینکه نسبت به بسیج فهم درستی پیدا کنید، باید شکل گیری آن را در خلال جنگ تحمیلی فهم کرده باشید.

دو نمونه بزرگ موفق و ملموس مردمی‌سازی، بسیج و جهاد سازندگی است.

 

باید حرکتهای خودجوش مردم در محافظت از خرمشهر و آبادان و تلاشهای آنها را مشاهده کرده باشید. اینکه هر مرد و زن و نوجوانی، در حد خودش و بضاعتهای خودش، برای محافظت از شهر، در حوزه کاری خودش، اقدامی خلاقانه و جهادی را انجام داد. و البته از منسجم شدن این تلاشها، بسیج به صورت واقعی آن شکل گرفت. تداوم شکل نهادی بسیج هم در صورت فهم و تداوم این نگاه به عملکرد و ساختار آن است. یک نگاه با ساختار نظامی سلسله مراتبی صرف به بسیج، می تواند در طول زمان، این نهاد را از آن بافت مردمی آن خارج کند.

یک نگاه با ساختار نظامی سلسله مراتبی صرف به بسیج، می تواند در طول زمان، این نهاد را از آن بافت مردمی آن خارج کند.

 

جهاد سازندگی نیز به همین صورت شکل گرفت. و بزرگترین اشتباه مدیران جمهوری اسلامی ایران در ادواری، فهم سازمانی از جهاد، و ادغام آن با وزارت کشاورزی، و هضم کردن یک نهاد خودانگیخته و فعال، در یک سازمان اداری رسمی بود. فاجعه‌ای که رخ داد، و هنوز فهم درستی از ابعاد آن پیدا نکرده‌ایم.

بزرگترین اشتباه مدیران جمهوری اسلامی ایران در ادواری، فهم سازمانی از جهاد، و ادغام آن با وزارت کشاورزی، و هضم کردن یک نهاد خودانگیخته و فعال، در یک سازمان اداری رسمی بود.

 

با انحلال جهاد، تا سالها تلاشهای جهادی سردرگم شد، تا بعد از دو دهه، تلاشهای جهادی توسط مردم، و اینبار بدون حمایت، مداخله، سازماندهی و بعضا حتی اطلاع و نظارت حاکمیتی، در حال انجام است؛ البته با حجم و شدتی که اصلا قابل مقایسه با حجم و شدت تلاش جهاد سازندگی در دوران خودش نیست.    

نقش نهادها و فعالان در مردم سازی

تحقق مردمی‌سازی، با مفهومی که مطرح شد، دور از دسترس نبوده، و گمان می کنم که حتی تحقق آن چندان دشوار نباشد. سازوکاری را که در سند تحول تمدنی و نیز  سه برنامه - سیاست پیشنهادی مبتنی بر آن، ارائه کرده بودم، مبتنی بر همین برداشت از مردمی‌سازی، و برای تحقق آن طراحی شده بود[1]. در این سازوکار، با تمرکز بر چند نقطه گلوگاهی، با کمترین تلاش برای قانونگذاری، و کمترین منابع، بستر یک حرکت خودسازمانده ایجاد می شود. در این سازوکار، شکل گیری زیست بوم نظام تربیت جدید، در کنار زیست بوم نظام تربیت سنتی، پیش بینی و تمهید شده است.

در این سازوکار، شکل گیری زیست بوم نظام تربیت جدید، در کنار زیست بوم نظام تربیت سنتی، پیش بینی و تمهید شده است.

 

گمان می کنم بسیاری از تلاشهائی که برخی از فعالان در این حوزه در حال انجام هستند، و توانی که به صورت خودانگیخته و برای کسب رضای حق تعالی صرف این کار می کنند، اگر به صورت منطقی و مناسب، در چنین سازوکاری متمرکز شود، احتمالا بسیار بیشتر از تلاشهای مذکور تاثیرگذار خواهد بود.

ادعائی بر مطلق بودن، کامل بودن و بدون نقص بودن مباحث مطرح شده ندارم. اما جا دارد نهادها و فعالان حوزه تربیت، حداقل گمان بر صحت این گفته ها برده، و با مطالعه دقیقتر متون مطرح شده، صحت این ادعا را بررسی کنند. در صورتی که این سازوکار را منطقی نمی یابند، که حداقل ایده هائی را دریافت کرده اند. در صورتی که این سازوکار را قابل تحقق، یا حتی قابل اصلاح  و قابل تکامل برای تحقق می دانند، در اصلاح و تکامل آن تلاش کرده، و در تحقق آن همت گمارند. حتی اگر گمان می کنند که این سازوکار منطقی نیست، اما سازوکار منطقی دیگری را مد نظر دارند، و امکان طرح آن را دارند، جسارت طرح یک سازوکار منسجم نهادی را یافته، و آن را طرح و پیشنهاد کنند.

سازوکار ارائه شده، یک سازوکار حاکمیتی نیست، بلکه سازوکاری نهادی است که با تلاش و هم افزائی حوزه های مختلف فعالان تحولی تعلیم و تربیت، محقق می شود. و البته حاکمیت می تواند نقش فعال خود را در این سازوکار به صورت موثر، ایفا کند.

سازوکار ارائه شده، یک سازوکار حاکمیتی نیست، بلکه سازوکاری نهادی است که با تلاش و هم افزائی حوزه های مختلف فعالان تحولی تعلیم و تربیت، محقق می شود.

 

من در حد بضاعتهای اندک خود، به عنوان عذری به سوی پروردگارم، انجام وظیفه کردم. ان شاء الله با عنایت خداوند متعال و اهل بیت عترت علیهم السلام، با همت همه دغدغه مندان، تعلیم و تربیتی در شان کشور اسلامی، و در شکل گیری تمدن اسلامی، محقق شود.    

والسلام – الحمد لله رب العالمین

 

[1] - این سازوکار و سند و برنامه های پیشنهادی، را می توانید اینجا مشاهده کنید. 

 

انتهای پیام/

از شما صاحبنظر گرامی در حوزه تعلیم و تربیت هم دعوت می کنیم، از نویسندگان، ممیزان و اعضای هیئت تحریریه پنجره تربیت باشید. برای ارسال مطالب و عضویت در هیئت تحریریه، از طریق ایمیل FarsPanjarehTarbiat@gmail.com مکاتبه فرمائید.

منبع: فارس

کلیدواژه: نظام تربیت تحول نظام تربیت مردمی سازی تربیت مدارس مردمی مدارس پیشرو تحول تربیت خصوصی سازی مشارکت مردمی مدارس کنکوری صورت مسالمت آمیز زیست بوم خودروهای برنامه درسی کلیشه الگوی برنامه درسی شکل گیری زیست بوم درون زیست بوم کنار زیست بوم تحول نظام تربیت مدارس غیر دولتی رسمیت شناختن همین دلیل شده در سند تحول زیست بوم تربیت تعلیم و تربیت زیست بوم جدید زیست بوم دیگر بخش چهارم جهاد سازندگی ماموریت اصلی زیست بوم خود زیست بوم صندلی ها بخش چهارم هم اتفاق بیفتد ساختار نظام یک زیست بوم زیست بوم آن گمان می کنم دو زیست بوم مردمی سازی حرکت جهادی خانواده ها انجام دهند حوزه تربیت سه بخش زیست بوم برای تحول پمپ بنزین گانه اصلی بافت سنتی بافت نظام آن سه بخش بخش دیگر شکل گرفت بخش پنجم بخش اول هم نیست سه بخشی تحقق آن تا حدی ما اگر دو بخش

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.farsnews.ir دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «فارس» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۸۱۲۲۴۹۳ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

تکریم معلم تکریم دانایی و بزرگداشت کارگر تکریم توانایی است

به گزارش خبرنگار مهر، شهرام مهدوی مطلق ظهر چهارشنبه در جمع دانش آموزان متوسطه شهرستان افزود: معلمان اندیشیدن را به ما می‌آموزند و کارگران پیشرفت و سازندگی را رقم می‌زنند.

وی بیان داشت: در نظام تعلیم و تربیت، معلم به عنوان مهم‌ترین عامل نظام تعلیم و تربیت، از نقش و جایگاه بسزایی برخوردار است.

مهدوی مطلق تصریح کرد: معلم علاوه بر نقش هدایت، حمایت و تقویت، در رشد و پرورش ابعاد وجودی دانش آموزان نقش بی بدیلی ایفا می‌کند.

وی افزود: علم و شخصیت معلم در تغییر و تحوّل روحی و فکری دانش آموزان اثر گذار است و افکار و اندیشه‌های معلم در فرآیند رشد کودک و نوجوان، دخالت مستقیم داشته و نسل‌ها را به هم پیوند می‌دهد.

کد خبر 6094403

دیگر خبرها

  • تشریح ۵ گام ارتقای تعلیم و تربیت اجتماعی
  • تلاش‌های زوج فرهنگی در عرصه تعلیم و تربیت دانش آموزان هندورابی
  • تعلیم و تربیت مقوله‌ای مهم در محاسبات نظامی کشور است
  • طهرانچی: دانشگاه آزاد اسلامی در پی نظام تعلیم و تربیت «احسن» است
  • دکتر طهرانچی: دانشگاه آزاد اسلامی در پی نظام تعلیم و تربیت «احسن» است
  • تکریم معلم تکریم دانایی و بزرگداشت کارگر تکریم توانایی است
  • حمیدی‌فر: در نسل چهارم دانشگاه‌ها دنبال تمدن‌سازی هستیم
  • چالش‌های حوزه تعلیم و تربیت چبست؟/ در نسل چهارم دانشگاه‌ها دنبال تمدن‌سازی هستیم
  • نقش بی‌بدیل اساتید در مردمی‌سازی ارزش‌های سلامت محور
  • جذب اعضای تیم والیبال دانش‌آموزان به عنوان معلم